عروسک سنگ صبور
Wednesday, August 12, 2009
یادی از بلاگ نویس های قدیم
درست تو سال 83 بود که تصمیم گرفتمدردل هام رو بنویسم جایی که برام بمونه
اونروزا واقعن هیچی از بلاگ و بلاگ نویسی نمی دونستم
با پیشنهاد یه دوست با اینجا آشنا شدم و شروع کردم به نوشتن
بیشتر چیزها رو بلاگر ها یادم دادن
بعد یه مدت دوری گرفتاری و مشغله باز برگشتم اما می بینم جای بیشترشون خالیه
خیلی از قدیمیها یارای هم پای من دیگه نمی نویسن
حتی بلاگ هاشون دیگه وجود خارجی نداره و نمی دونم چطور پیداشون کنم
خالی از لطف نیست که شمعی به یاد عزیزشون هر جا که هستن روشن کنم و بگم که چقدر خاطره باهاشون دارم
-------------------------------------------------------------------------------------
-هانی عزیزم که خیلی چیزا یادم داد و هنوزم می نویسه
اونروزا واقعن هیچی از بلاگ و بلاگ نویسی نمی دونستم
با پیشنهاد یه دوست با اینجا آشنا شدم و شروع کردم به نوشتن
بیشتر چیزها رو بلاگر ها یادم دادن
بعد یه مدت دوری گرفتاری و مشغله باز برگشتم اما می بینم جای بیشترشون خالیه
خیلی از قدیمیها یارای هم پای من دیگه نمی نویسن
حتی بلاگ هاشون دیگه وجود خارجی نداره و نمی دونم چطور پیداشون کنم
خالی از لطف نیست که شمعی به یاد عزیزشون هر جا که هستن روشن کنم و بگم که چقدر خاطره باهاشون دارم
-------------------------------------------------------------------------------------
-هانی عزیزم که خیلی چیزا یادم داد و هنوزم می نویسه
- دوستایی که همیشه با هم تبادل نطر می کردیم مثل:
میوه ممنوعه
آبی
حیوان
بی واژه
رویاهای من
خرسو
از اینا فقط میوه ممنوعه هنوز می نویسه
یا علی چلچله با اون سبک نوشتن عجیبش
هذیانهای یک بیمار روانی- بردیا
بچه مخفی که کلی مینیمال نویسی یادم یاد و دلم واقعا واسش تنگ شده
نخود سیاه از اولین یارای من
زاغارت - روزبه که الحق بی رقیبه
من و او ندارم- وحید که هنوزم می نویسه
my idea about lifeمریم
بپش کور- آرش
مامان ویتایمن ث
یک پیرو از جنس احساس
گفت بی گو- سامان
ری را
cantati
ستیغ
holycow
مصی
علیرضا
هزار و یک روزنه- نرگس
نوستالوژیک- زهره
مینیمال که واقعا محشر بود
نازنین
نفس سرد
فاطی
پوکر- یلدا
سورئالیست
دلتنگ - مهسا
باشگاه ادبیات داستانی پندار که قسمت هایی از نوشته هام رو چاپ و نقد کرد
پیشگو
گلنسا
حاجی
خاله سارا
ویولت-من و ام اس که هنوزم مثل قبل می نویسه
پوتین
فصل خاکستری
حرف های رپوش سرمه ای
پوریا
آبان
بوف تنهایی من
یلدا
و خیلی های دیگه...
بیشتر این آدمها الان دیگه نمی نویسن
جاشون واقعا خالیه هر کدوم به نوعی قلم خاص خودشون رو داشتن
و از هر کدوم تجربه و چیز تازه ای یاد گرفتم.
خودم وقتی پست های قبلی ام رو می خونم و کامنت ها مو کاملا متوجه می شم چقدر اونوقتها قلمم قوی تر و روان تر بود.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home