عروسک سنگ صبور

Friday, January 20, 2012

اندر وصف الحال بنده در جمعه غروب ها



انگار این عصر جمعه ها با خودش یه دوجین غم و غصه رو میاره می پاشه رو دل من!!!
انقدر می کوبه به در و دیوار دلم تا یادم بیاد و احساس کنم که تنهام!!! کاش به همینجا ختم بشه!!!
این حس تنهایی عصر جمعه ها که به این راحتی ها ول کن نیس، از همه بدترش اینه که این حس احتمال شروع یه رابطه احمقانه با رانگ پرسن، یه تلفنی که نباید بزنی ، اس ام اسی که عین گوز یهو در می ره از دست و بعدش به خودت هزارتا بد و بیراه می گی و شروع افکار بی مورد در مورد همه شکست های عشقی از روز ازل تا همین امروز رو برات یهو مهیا می کنه!!!
گاهی وقتا با وجود داشتن 1 میلیون پیشنهاد جذاب باز هم غم باد می گیری و دلت می خواد سرتو کنی زیر پتو تا این جمعه لعنتی نره زیره پوستت!
بعد هی به خودت می گی ، خوب برم کافه که چی بشه! رستوران چه دردی از من دوا می کنه! مهمونی نه!!! فردا باید برم سر کار!!! مشروب... حرفشم نزن همه بغض هام می ریزه بیرون!!!

واقعا با این جمعه عصر های لعنتی چی کار باید کرد؟؟؟

posted by عروسک سنگ صبور at 8:19 PM

<< Home