عروسک سنگ صبور

Wednesday, May 18, 2005

توی این هوای بارونی

در ته سرزمین دلم حسی عجیب موج می زند
خودم هم نمی دانم چه حسی است این حس
باید از خانه از دفتر بیرون بزنم
خودم را به دست دلم بسپارم تا ببینم به کجا می برد مرا؟!!!
گاهی وقتها لازم است
ار خانه بیرون بیایی
خودت را به دست دلت بسپاری
ترسی ندارد
خدا هست
عشق هست
باران هست
کوچه های آشنا پر از رد خاطره ها
کوچه های خوشبو از اردیبهشت
پر از بوی باران و بابونه
گاهی هم کوچه های نا آشنا
باید بیرون زد
باید دل به دلت بسپاری
گاهی هم باید گذاشت او بر سرزمین تنت حکم براند
بوی خدا می آید این روزها
حس می کنی؟!!!
شاید بشود این روزها یک ملاقات کوتاهی با او داشته باشی
شاید بشود از او پرسید که آیا این روزها نوبت سهم عشقت رسیده است؟
عجیب حسی دارد آسمان امروز
گوییا او هم به انتظار تلنگری است عین بعضی ها
اما من می گویم بیرون بروید
دل به دل دلتان بسپارید
شاید کمی حالتان بهتر شود!

posted by عروسک سنگ صبور at 10:01 AM

0 Comments:

Post a Comment

<< Home