عروسک سنگ صبور

Wednesday, April 19, 2006

عجب روزگاريه


هميشه وقتي وبگردي مي كردم با خودم فكر مي كردم چرا هرجا سرك مي كشي همه دارن يه جوري گله مي كنن،از عشق، زندگي ، رفاقتا....
هميشه با خودم مي گفتم چرا يه وبلاگي نمي بينم كه توش هيجان موج بزنه
صاحبش از شاديهاش نه غصه هاش بگه
از خوبي از قشنگي از عشق
اوني هم كه از عشق مي نوشت چند وقت بعدش از شكستش مي گفت
اما انگاري واقعا زندگي هاي ما رو خاك غم پاشيدن
اونايي كه به نظرم روزي خيلي خوشبخت به نظر مي اومدن توي اين فرصتي كه داشتم تا بهشون نزديك تر شم از همه پر غصه تر بودن
طفلكي ها نقش خوشبختي رو بازي مي كردن تا شايد يه سري آدمها مثل من بگن هنوزم هستن آدمهاي خوشبخت
نمي تونم بگم چقدر دلم براي اون دوستي كه يه روز فكر مي كردم فاتح خوشبختيه و روي ابرا خونه داره مي سوزه اما امروز يه جاي تحسينش براي داشتن خوشبختي بهش مي بالم بخاطر سر سختيش
بخاطر غرورش بخاطر كوه بودنش
دوست گلم خوشبختي چيزي جز اعتقاد مومنانه ما به خوشبختي نيست!

posted by عروسک سنگ صبور at 7:51 PM

0 Comments:

Post a Comment

<< Home