عروسک سنگ صبور
Wednesday, August 19, 2009
بارون
حکایت غریبی است این باران
به پنجره که می رسد ، اشک شیشه را می شوید
به من که می رسد
بوی غم کهنه ای را زنده می کند
خیلی وقته بارون نیومده
خیلی وقته که از تو خبری ندارم
حکایت غریبی است این باران
به پنجره که می رسد ، اشک شیشه را می شوید
به من که می رسد
بوی غم کهنه ای را زنده می کند
خیلی وقته بارون نیومده
خیلی وقته که از تو خبری ندارم
every body needs to be on their own some times every body needs to be apart from the others every body needs to confess
یادم رفت تکلیفت معلوم نیست دست دوستی یادی از بلاگ نویس های قدیم دوست قدیمی آفتاب سوزان به به حرف کی رو باور کنم والد غر
0 Comments:
Post a Comment
<< Home