عروسک سنگ صبور

Wednesday, March 10, 2010

یک روز خیلی بد

یک روز خیلی بد بود واسه ماو تمام کسایی که این حوالی کار یا زندگی می کنن
یه روز خیلی بدتر هم بود واسه یه سری بیچاره
یه راننده پیکان بیچاره که دست بر قضا معلول هم بود با پیکان قراضه اش از کنار داشت می رفت
یه راننده تاکسی میانسال هم کنار اتوبان ایستاده بود تو پارک کنار صندوق عقب ماشینش
محل وقوع حادثه هم اتوبان کردستان درست روبروی خیابان ونک و کنار پارک سثول بود
ما درست ساختمون روبروی پارک و نبش خ ونک هستیم
ساعت ناهار بود ایستاده بودیم و حرف میزدیم بی اختیار داشتم به اون پیکان نگاه می کردم
یهو یه پرشیا در حال لایی کشیدن پیچید جلوی یک خانم پرایدی و تصادف کردن
بیچاره راننده معلول گیج شد نتونست کنترل کنه از اونجایی که ترمزهای این بنده خدا ها دستیه درست عمل نکرد
اونم کشید کنار تا لااقل نکوبه به اینا
تعادلش بهم خورد و محکم خورد به این تاکسیه
راننده تاکسی بیچاره بین این پیکانه و صندوق عقب ماشین خودش پرس شد
ویلچر معلوله با شدت کنده شد و خورد توی سر اون راننده بخت برگشته
مردک بیچاره رفت رو هوا
پاش به شدت آسیب دید نتونستم نگاه کنم اما می گفتن کنده شده
آتش نشانی به سرعتی باورنکردنی رسید
اما اورژانس درست 45 دقیقه بعد اومد
بیچاره اون معلوله، بیچاره اون راننده تاکسیه...کی می خواهیم دست از این حرکات تو رانندگی برداریم
حتما باید بلایی سرمون بیاد؟؟؟ واقعا شب عید این دوتا بیچاره خانواده هاشون چی می شه؟
نه جریمه نه پلیس نه هیچی دیگه نمی تونه بهمون فرهنگ یاد بده بعد داریم مدام دم از تمدن 6000 ساله ای میزنیم که هیچی ازش نمی دونیم به چیزی می نازیم که هیچ کدوم ذره ای بهش وفادار نیستیم
روز خیلی بدی بود



posted by عروسک سنگ صبور at 12:39 PM

0 Comments:

Post a Comment

<< Home