عروسک سنگ صبور
Wednesday, July 21, 2010
اینجوریم دیگه
بعد از ورزش تصمیم به زدن آبمیوه ای به بدن نمودیم
توی خیابون شریعتی با سولماز در حال چشم چرونی بودم که بی ام وه جذابی خودش رو به ماشین کوچیک بنده رسوند و آقایی بسی جذاب تا کمر از توی شیشه بیرون اومد و در حال جیغ زدن سر بنده گفت: ای خدا تو هنوزم داری پسر بازی میکنی؟
بنده هم سعی در ولو کردن لبخندی دلبرانه بر لبهایم داشتم تا شبیه گیلاسی به نظر برسم که دیدم اوه اوه
یکی از دوست پسرهای سالهای کودکی است که حالا شده یه آقای گوگولی همچین جذاب
خلاصه زدیم کنار و حال واحوالی و اون هم با تعجبی که اگه جن می دیداینجوری نمی شد با اصرار می پرسید که پدر سگ تو چرا هیچ عوض نشدی تازه هی کوچیکتر هم می شی؟؟؟
بنده هم سعی می کردم حس گیلاسی ام از بین نره و هی لخند می زدم
خلاصه فهمیدیم که آقاهه بیچاره الان زن و یک بچه هم داره و من هنوزم دارم پسر بازی می کنم... خب من اینجور آدمی هستم دیگه
<< Home