عروسک سنگ صبور

Sunday, October 31, 2010

هذیانهای پاییزی 2

کلی از این جمله های تلمبار شده دارم توی صندوقچه دلم،
دلم می خواد خرجشون کنم!
توی میهمونی ...اگه کسی نگاهم کرد، اگر نگاهش رو دوست داشتم؛
توی رقص، اگر پا‌به‌پام اومد، اگر هوام رو داشت، اگه مثل من خل بود، اگه عاشق بارون بود؛
اگه موزیکی رو بلند بلند می خوند که منم می خوندم، اگه پای پا بود؛
تو سفر، اگه شوخ و شنگ بود، اگه مدام عاشق سرعت بود و برف ؛
اما تهش چی ؟!!! برای یکی یه «دوستت دارم» خرج می‌کنی، برا ی یکی یه «دلم برایت تنگ می شه» خرج می‌کنی! یه «چقدر جذابی»، یه «با من می‌مونی؟»،...

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند. متهمت می‌کنند به شکاکی ، دیوونگی ، گیری…
اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز بشود؛ آن‌‌وقت حال امروز من و تو رو می‌فهمند، بدون این‌که من و تو رو به یاد بیارن...


posted by عروسک سنگ صبور at 10:59 AM

<< Home