عروسک سنگ صبور

Wednesday, October 13, 2004

نمي خوام فرصت نگاه كردنتو از دست بدم

نمي خوام چشمامو رو هم بزارم !...
نمي خوم فرصت نگاه كردنتو از دست بدم !...
مي ترسم اگه پلك بزنم از زير نگاهم ليز بخوري و بري ‏،
نمي خوام يه لحضه فرصت نگاه كردنتو از دست بدم !...
يادته
هميشه اينارو بهت مي گفتم
هميشه تا مي ديدمت انقد نگاهت مي كردم كه بگي چرا اينطوري نگام مي كني ؟!...
تا مي اومدي انقدر بوت مي كردم كه عصبي مي شدي.
آخ
يادته بهت مي گفتم جونمي ، نفسمي ؟!..
حالا جونم ، نفسم كجايي ؟!...
كي داره بوت مي كنه ؟!..
كي داره فرصت نگاه كردنتو استفاده مي كنه ؟!…
حالا دیگه بايد بگم…
نمي خوام پلكامو باز كنم
مي ترسم اگه چشمامو از روي هم بردارم
تصويري كه پشت پلكام از تو قايم كردم
بپره بيرون.
اونوقت ديگه حتي يه تصوير ازت كه ماله خودمه هماز دست مي دم ،
درست مثل خودت كه از دست دادم !...
كاش يه بار ديگه فقط يه بار ديگه مي تونستم تو ضريح چشاي سبزت شنا كنم
كاش يه بار ديگه فقط يه بار ديگه مي تونستم دور حرم تنت بگردم
اما حيف
اما حيف كه ديگه نيستي و من موندم و يه مشت خاطره ، ياد
واي از اين ياد و خاطره كه آدمو له مي كنه
عروسك سنگ صبورم ديگه چي بگم؟!…


The one who I love , doesn’t love me.The one who loves me ,I don’t love,
The one who I care doesn’t care me.The one who cares me I don't care .
The one who I need , doesn’t need me.The one who needs me ,I don’t need,
The one who I want , doesn’t want me.The one who wants me ,I don’t want.
Hey dear God,my Heavenly father,
What is your wisdome that I can’t figure out


posted by عروسک سنگ صبور at 8:06 PM

0 Comments:

Post a Comment

<< Home