عروسک سنگ صبور

Wednesday, September 01, 2010

درد دلی با سنگ صبور

سنگ صبورم، من خوبم ...خسته نیستم ... فقط گاهی دستم به این زندگی نمی رود !!
این روزها، جویدن زندگی مشکل شده ... نجویده قورتش می دهم ...امان از این زخم معده!
خسته ام از مردمان جاده ی دروغ ، از مردمان هزار نقاب که برای نیاز خود حاضرند تک تک کودکان رویا را یتیم ندیدن باران و بهار کنند....
آنچه که هست مرا به یاد آنچه که نیست می اندازد
تلخی محنت ما قصه ی کوتاهی بود ... ما صبورانه کشیدیم و درازش کردیم ، زیادی طویلش کردیم رفیق
اگر دلت مي خواهد دل سنگ بمان ، مردم ديار من هنوز هم بت پرست اند
نگاه آدمهای کوچک ، چه زود پر می شود و لبریز



posted by عروسک سنگ صبور at 5:41 PM

<< Home