يه جا خوندم
در اين دنيا که مردانش ز نامردي عصا از کور می دزدند من از خوش باوری آنجا محبت آرزو کردم،چه خوش خيال
حالا فکر کنيد چه حاليست حال ما! آيا براستي مي نداريم که به آن عضمت
چشمهايي که از حادثه عشق تر است خواهيم رسيد؟
آيا می پندارينم وقتي دچار عشق گشتيم براستي
خواهيم توانست عشق بگيريم؟
Never Cry 4 a broken glass
every body needs to be on their own some times every body needs to be apart from the others every body needs to confess
I don't want u back وقتي ديشب دلم براي ديدن خود خسته ام تنگ شد، کنارآي... روزهاي غم و اندوه من غم من نمي خوام فرصت نگاه كردنتو از دست بدم نيمه هاي شب گذشته تمام برگهاي نشاط و شيطنتم ريختآي... از آبي تا نيلگون i lost in gray smok خيريه محکمن واقعاً با خود خيريه مشکلي ندارماما اين... A lover never begs,never asks
0 Comments:
Post a Comment
<< Home