عروسک سنگ صبور

Wednesday, July 20, 2005

هوس خدا شدن



خدای خدایگار زئوس هنگامی که انسان را آفرید به او چنان نیرویی ارزانی کرد که بر تمامی فرشتگانش پیشی گرفت
انسان به جای دو چشم چهار و به جای دو دست و دو پا از هر کدام چهار تا داشت
انقدر قدرت داشت که مغرور شد
به خود گفت من خود خدایم
خدای به چه کارم آید؟!!!
پس تصمیم گرفت بر خدا بشورد خود خدای شود
اما غافل که خدا خداست
از هرچه بر او می گذرد آگاه است
پس زئوس صاعقه ای بر زمینیان فرستاد
انسان قوی به دو نیم شد
او را از نیمه اش جدا کرد
پس او موجودی شد با دو چشم و دو پا
از آن روزگار انسان به دنبال نیمه گمشده اش می گردد
تا انقدر قوی شود که خدا شود...
اما دریغ که خدا نمی خواهد بنده اش بر او بشورد
پس او را داشته که تا آخر دنیا بگرد که اگر روزی نیمه اش پیدا شود هوس خدایی می کند باز

خدایا با این که همیشه در کنارم گاهی که به آیینه تنهایی ام نگاه می کنم دلم می گیرد که تو در کنارمی و در دستان توام در تندباد زندگی
گاهی صفحه بازی رو جوری می چینی که من محتاجم و دیگری مشتاق
گاهی هم من مشتاق و دیگری محتاج
توی قانون بازی تو رسمی از مشتاقی و مشتاقی یا محتاجی و محتاجی حک نشده؟!...
قول می دم هوس نکنم بیام خدا شم
اونقدرها صبور نیستم انقدر خرده فرمایشای این موجودات دو پا رو گوش کنم راه دست به سر کردنشونم با این که خیرت اینه یا صلاحی توش بوده بلد نیستم
قول دادم دیگه....

posted by عروسک سنگ صبور at 10:39 AM

0 Comments:

Post a Comment

<< Home