عروسک سنگ صبور
Saturday, October 22, 2005
عروسک سنگ صبور
شب شده سنگ صبور
خونه غم شده باز اين دل من
پر ماتم شده باز اين دل من
من وتو با دلمون تك وتنها وغريب توي اين شهر بزرگ
توي اين دشت جنون "خودمونيم و خدا" خودمون ودلمون
تو مي خواي اين دل من ديوونه بشه؟
تو مي خواي غصه من قصه هر خونه بشه؟
نمي خواي سنگ صبور!
اگه از درد دلم با تو شكايت بكنم:
اگه من با تو حكايت بكنم
دل تو مي شكنه چون جام بلور....
نميخوام سنگ صبور!دل من بي دل تو ديگه تنها مي مونه
کی دیگه قصه افسردگیشو گوش میکنه؟
آخه كي اشك اونو پاك ميكنه؟
كي غم ودرد اونو خاك ميكنه؟
شده باز فصل خزون...
از درختا مي ريزه برگ طلا
آسمون پر غمه
غرق اندوه و بلا
چه كنم با غم رسوايي دل؟
چه كنم با غم تنهايي دل؟
هي براش قصه مي گم
قصه غصه مي گم
كه تو اي دل منو ديوونه نكن!
پر وبالم رو نسوزون من و پروانه نكن
مي بيني هر چي كه هست مرگ اميده به خدا!
حسرت روزه سپيده به خدا
همه جا رنگ وريا همه چي نقش سراب
به گلا دست مي زني خار ميشن
سبزه ها زير قدم خار مي شن
بازواني كه تورو به گرمي افسون مي كنن
حلقه دار ميشن
زبونم بسته ميشه دهنم خسته ميشه
ولي اي سنگ صبور مگه باور مي كنه؟
مي دوني همدم شبهاي سيا ه دل من!
عاقبت سر به بيا بون ميزارم
ميرم اونجا كه صفاست
ميرم اونجا كه وفاست
ميرم اونجا كه فقط محرم اين سينه خداست
ولي اي يار دلم
اي دلت خونه اسرار دلم
من پر از مهر و وفام
تو رو با خود ميبرم
تورو اي سنگ صبور
همه جاتا دل گور
نمی دونم شاعرش کیه
یه جا خوندمش
0 Comments:
Post a Comment
<< Home