عروسک سنگ صبور

Tuesday, November 08, 2005

بارون از پشت پنجره



وای که چه هوایی شده
و این یک شکنجه بزرگه که توی طبقه هفتم پشت پنجره نشسته باشی و بارون بباره
تو هم منظره بی نظیز کوهها و مه رو ببینی
و نتونی بری زیر بارون بچرخی
جیغ بکشی
راه بری
نفس بکشی
مجبور باشی که کار کنی اونم کارای احمقانه
فکر کنم اگر برم زیر بارون امروز اگه همین طوری که داره می باره ، بباره
منم جیغ بکشم و واسه خودم بچرخم
کلی احساس خوشبختی کنم!
الانم به این فکر می کنم که همه گرد و غبار های احمقانه رو از همین بالا بریزم پایین و جای هی غر زدن به این فکر کنم که خوشبختی چیزی جز احساس درونی ما نیست....

posted by عروسک سنگ صبور at 1:34 PM

0 Comments:

Post a Comment

<< Home