عروسک سنگ صبور

Monday, October 26, 2009

شهر بی پرنده

پرنده ها از شهرم پر کشیدن و رفتند... پاییز بی کلاغ گویی پاییز نیست



posted by عروسک سنگ صبور at 8:41 AM 0 comments

Tuesday, October 20, 2009

kiss

"A kiss is a lovely trick designed by nature to stop speech when words become superfluous."
posted by عروسک سنگ صبور at 1:05 PM 0 comments

Saturday, October 17, 2009

یک نصیحت

هیچ وقت واسه چیزهای کوچیک تو این دنیا گریه نکن و از قضا همه چیزها تو این دنیا کوچیک هستن!!!!



posted by عروسک سنگ صبور at 11:10 AM 0 comments

Saturday, October 10, 2009

همیشه یکی هست

همیشه یادت باشه یکی هست که بخاطرت نفس بکشه،
اونم دماغته
!



posted by عروسک سنگ صبور at 10:00 AM 0 comments

Wednesday, October 07, 2009

گوش درد

دیگر شنیدن درد دل های تکراری و تکرار مکدرات از حوصله گوشهایم خارج است، فکر کنم به مدتی کرشدن نیاز مبرم دارم.



posted by عروسک سنگ صبور at 9:47 AM 0 comments

Tuesday, October 06, 2009

تلخه تلخ

امروز صبح شنیدم که دکتر نیکوفر ( معاون آقای صدوقی در شرکت مخابرات همراه اول و عضو هیئت مدیره) که یکی از افرادیه که خیلی ها بهش احترام می زارن، مدرک دکتراش جعلیه!!!!!
ایشون مبلغی نزدیک به 350 هزاز تومن در ماه بیشتر حقوق می گیرن بابت مدرک دکتراشون... این مسائل انقدر تلخه که دیگه از طنز و مسخره هم گذشته. یواش یواش فکر کنم بشنویم که بابا آقای فلانی 10 ساله مرده اونی که می آد تو تلویزیون و نماز جمعه مترسکشه!!!
همه به جون هم افتادن و دارن زیر آب همو می زنن اما ناراحتی من از آبروی ایرانی بودنمه که این روزا همه مدیرها و آمهایی که سمتی دارن بدون مدرک و تجربه هستن وای بر ما...
از امروز هم گشت ارشاد باز در خیابونها دیده می شن . به خانم های خبرنگاری که رفته بودن با رادان در مورد این
مساله مصاحبه کنن گفتن چادر اجباری باید سر کنن. یاد 4 سال پیش افتادم یادتونه که...



posted by عروسک سنگ صبور at 9:39 AM 0 comments

Sunday, October 04, 2009

معجره ای برای وطنم

برای خرید معجزه برای وطنم چقدر پول لازمه؟؟؟ انقدر پولدار داره این وطن که با گذاشتن یه درصد کوچولو روی هم شاید بشه معجزه خرید.



posted by عروسک سنگ صبور at 1:19 PM 0 comments

Friday, October 02, 2009

فاصله طبقاتی

من بطرز عجیب غریبی دیروز تو اون مغازه ارتباط نزدیکی بین خودم و اون ساعت رادو هیجان انگیز احساس می کردم و فکر کنم اونم همینطور بود یعنی منو می خواست... اما متاسفانه فاصله طبقاتی مون خیلی زیاد بود... اما من مطمئنم یه روزی بهم می رسیم ما هردو همو می خواییم



posted by عروسک سنگ صبور at 2:17 PM 0 comments