عروسک سنگ صبور

Tuesday, March 27, 2012

پرت شدم به گذشته ها

  امروز خیلی اتفاقی یه نوت لیلا تو پلاس منو پرت کرد به گذشته های نه چندان دور. یه آهنگی به اسم انتقام از علی زارعی و خاطرات یک دوست خیلی صمیمی که الان نیست، نه اینکه نباشه اما انگار دوستی مون دیگه اون دوستی نیست. گذشت زمان آدما رو تغییر که نه، زیرورو می‌کنه اما تصویری که از اونا تو ذهنمون داریمو ثابت نگه می داره و هیچ چیز هیچ چیز دردناک‌تر از این تضاد بین تغییر اونا و ثبات خاطره هاشون نیس...خاطره خاطره است عوض که نمی شه
فاصله آدما از هم گاهی فقط به اندازه دراز کردن دستا شون برای گرفتن دست هم ، یه متاسفم ساده، یه دلم برات تنگ شده یا حتی اندازه یه تماس تلفنی ه...امامن این روزا به عمد دست روی دست گذاشتم برای ساختن فاصله
یه آدمایی، یه دوستی هایی هستن که تو مسیر زندگی به تو بر می خورن، به هزار و یک دلیل وقتی به خلوتت راهشون دادی و شدن جزئی از زندگیت، به هزار و یک دلیل اخلاقی و غیر اخلاقی هم یه روز می رن، اما قصه هیچ وقت تمام نمی شه... انگار یه نخ نامریی بین قلب توو اون آدما کشیده شده که اون آدمها رو برات مهم می کنه حتی وقتی که واقعن نیستن!!! پرت شدم به گذشته ها
posted by عروسک سنگ صبور at 2:37 PM

Monday, March 12, 2012

کمی صبر کن

 
صبر کن، کمی صبر کن... بزار نقاب از چهره بردارم
.
.
.
اینبار من را با همه خستگی هایم، با همه زخم هایم ببین!
خودت خواستی!
posted by عروسک سنگ صبور at 11:53 AM

هاگ لازم


در گلوی من
ابر ِ کوچکی ست

می‌شود مرا بغل کنی؟
قول می‌دهم
گریه
کم کند...

-مژگان عباسلو



posted by عروسک سنگ صبور at 11:46 AM

Sunday, March 11, 2012

وقتی رابطه‌تان برای طرف‌تان بازی‌ست...



- می آی با هم بازی کنیم
- هان؟!
- همبازی شیم
- باشه!
- بازی با قوانین منه ها
- هان؟! باشه
- اِ ... ببین به نظرم ما فاصله طبقاتی داریم!
- بی خیال بیا بازی کنیم بازیش خوبه
- اِ ... ببین به نظرم ما تو همه چی با هم فرق داریم من با مارمولک بازی می کنم تو با شاپرک
- بی خیال بیا بازی کنیم بازیش باحاله
- اِ ... ببین به نظرم تو رفتارات تو چارچوب قوانین من نیستا
- هان؟! نه بازیش خوبه دوس دارم
- اِ ... ببین اصن می دونی چیه تو زیاد همبازی داری من نمی خوام باهات بازی کنم
- :
- آخیش بالاخره بازی همونجوری شد که من می خواستم
-:(


posted by عروسک سنگ صبور at 8:31 AM

Saturday, March 10, 2012

خطر ریزش اشک



قبل از بهار باید سرتاسر جاده احساسم و راههای منتهی به دلم را پر از تابلوهای راهنما کنم، روی هر تابلوی راهنما باید بنویسم: آهسته، به خاطرات او نزدیک می شود. خطر ریزش اشک!


posted by عروسک سنگ صبور at 7:10 PM

Wednesday, March 07, 2012

نادر ابراهیمی - بار دیگر شهری که دوست می داشتم


می دانی ؟
وقتی قبل از برگشتن فعل رفتنی در کار باشد
محبت خراب می شود
محبت ویران می شود
محبت هیچ می شود
باور کن

یا برو
یا
بمان

اما اگر
رفتی ...
هیچ وقت برنگرد.

هیچ وقت .


posted by عروسک سنگ صبور at 11:05 AM