عروسک سنگ صبور

Thursday, December 30, 2004

ترس

تازه وقتي كه ترس آدم مي ريزه ياد مي گيره كه چه جوري روي آب بياد
درست مثل آدمي كه داره غرق مي شه
و تا ترسش مي ريزه مي آد روي آب!
منم تا ترسم ريخت تونستم حقايق رو ببينم
براي كنكاش حقايق بايد با ترسامون روبرو بشيم

يكي بهم گفت
تجربه بي رحم ترين معلمه
چون اول امتحان مي گيره بعد درس ميده!

براي تجربه كردن هم گاهي بايد سري به پس كوچه ها هم زد !

قيمت يه سري چيزا بد جوري سنگينه
مثل دل شكوندن
براحتي ميشه دل يكي و شكوند اما براي از دل در آوردنش شايد هيچ وقت فرصت نكني
بعضي ها هم مثل يه قطره اشك از چشمت براحتي مي افتند
اما هيچ وقت
هيچ وقت نمي توني جلوي اشكايي رو بگيري كه با رفتن بعضي ها از چشمت مي افتن!

دنياي عجيبيه




posted by عروسک سنگ صبور at 3:42 PM 2 comments

Tuesday, December 28, 2004

مسافت

نمی دونم این بعد مسافت چی داره که یه دفعه زیر پای دل رو خالی می کنه
نمی دونم این بعد مسافت چی داره که یهو احساس می کنی که وای چقدر دوری
با اینکه حالا شایدم اصلا نمی دیدیش
اما اسم مسافت که می آد آدم دچار یه غربت عجیب می شه
دوست گلم هرجایی که هستی
هرجایی که می ری
آسمون دلت آفتابی و آلاچیق عشقت داغ
برات یه دنیا مهتاب آرزو می کنم


آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست

هرکجا هست خدایا به سلامت دارش



posted by عروسک سنگ صبور at 11:29 AM 3 comments

Monday, December 27, 2004

غرور

مغرور نباشیم
برگهاوقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شدند


posted by عروسک سنگ صبور at 1:27 PM 1 comments

وقت

خودت را بعد زمان فرض کن
که وجود داری
و دیگران را بعد زمان
که رفتی هستند
اما لحضه ها هم چه خوب چه بد گاهی ماندگارند
این تو هستی که انتخاب میکنی
لحضه خوب یا بد


Always wait for him to make the first move???


posted by عروسک سنگ صبور at 9:23 AM 1 comments

Saturday, December 25, 2004



Life is a dream
Let's play
Let's dream together
Let's share our dreams
'cuz suddenly you should wake up!
Life is a big illusion
dizzy feeling
Like using cocaine
after that you would have a huge headache
so enjoy the time you are in
Life is a dream!


posted by عروسک سنگ صبور at 9:01 AM 1 comments

Wednesday, December 22, 2004

آب



چقدر آب تو زندگی چیزه خوبیه!
با آب می شه تمام چیزایی که باعث جراحت پوستت شدند حتی اونهایی که دیده نمی شن رو شست
فرقی هم نمی کنه که آب داغ باشه یا سرد
با آب می شه خیلی چیزا رو که پوستتو خراشیده یا خسته کردن بشوری
چه داغ یک لمس چه حس چندش
بعدش یهو به سرعت یه حس خوب وداغ زیر پوستت می آد
که بهت می گه داره نفس می کشه
راحت و بی هیچ دغدغه ای
چقدر آب این روزا که از تماس با هر کسی می شه یه خراش برداشت لازمه!


posted by عروسک سنگ صبور at 11:56 AM 2 comments

Monday, December 20, 2004

قطعه گم شده منو کسی ندیده؟
شایدم اصلا من هیچ قطعه گم شده ای ندارم ؟!چون انقدر تو پیچ و خم زندگی ام قل خوردم
که تغییر شکل دادم
حتی خیلی ها با تعجب می گن:
وا تبسم خودتی؟!


posted by عروسک سنگ صبور at 10:43 AM 2 comments

Thursday, December 16, 2004


I feel you
I feel you
In every thing


posted by عروسک سنگ صبور at 8:32 AM 2 comments

Wednesday, December 15, 2004

امروز صبح تا چشمامو باز کردم
همون جا تو رختخواب به خدا گفتم
خدایا کاشکی بارون بیاد
تا من تمام غصه ها و ناراحتی هامو بهش بسپرم تا ببره
تمام خاطرات بدی رو که ذهنم رو از دیدن خوبی های زندگی و آدمهایی که مثل هم نیستن رو بشوره
و خدای سخاوتمند برام برف فرستاد تا بدونم
زندگی خیلی بزرگتر از روزها و ساعت هامه
آسمون خیلی وسیعتر از دلتنگی هامه
زمین خیلی تنهاتر از تنهایی هامه
و خدا خیلی بزرگتر از ذهنه منه


posted by عروسک سنگ صبور at 11:40 AM 0 comments

Tuesday, December 14, 2004

دیشب یه خواب عجیب دیدم
خواب دیدم یه سری رباط دارن به آدمهای رو زمین عشق یاد می دن
درست مثل اینکه مادرها به بچه هاشون یاد می دن چطور دستاشونو بشورن!


posted by عروسک سنگ صبور at 10:38 AM 2 comments

Monday, December 13, 2004

پیله ام گشوده شد
و من توانستم بیرون از پیله ای که دور خود تنیده بودم
زیبایی باد،باران،ابر و خورشید
حتی آدمهای خاکستری را ببینم
پیله ام گشوده شد
و من از حصاری خیالی
تعهدی پوچ
که به انسانیت خودم داده بودم رها شدم


posted by عروسک سنگ صبور at 11:20 AM 0 comments

Thursday, December 09, 2004

يك صدا مدام در ذهن من تكه تكه مي شد
و من بي پروا هزار هزار بار تكرار كردم
عشق عشق
عشق

نترسيدم از هجوم نگاههاي مبهم
و سرخ شدم ولو بي گناه

چرا كه هيچ نبود و ما همه تا بي نهايت تهي بوديم
و من به جاودانگي آن لحضه يكتا انديشيدم
كه نگاه من ناگهان با چيزي مبهم آميخت
بعد من پر شدم از يك عطش رخوتناك
و احساس بلوغ
و تمناي دستاني بزرگ
كه اعماق روحم را بكاود

اما هيچ چيز نبود
و من حيف شدم حيف

پدر مي گفت يك سيب لهيده تمام فضاي هستي را مسموم خواهد كرد
كدام باغبان مرا از سبد بيرون خواهد كشيد

من در پي يك نگاه يك كلام
تمام كوچه هاي اين خراب آباد را در نورديدم
و از تمام جويهاي پر زالوي اين مكاره بازار هزار هزار بار آب نوشيدم
و در پي يك لحضه بودن
تمام وجودم را تقديم كردم

اما هيچ چيز نبود

هيچ چيز جز قهقهه هايي تا بي نهايت آسمان
و لذاتي تا قعر زمين
و رعشه هايي رخوتناك
و نگاههايي سرخ
آغشته به يك احساس كاذب

و چشمان آن دخترك كه از من زيباتر بود‏،
و تمام بوسه ها را از آن خويش كرد

من به ققنوس مي انديشم
كه يك شب سوخت اما ترا ديد
و به عشق كه آلوده است اما هرگز پاك نشد
و من تمام اشكانم را براي غسل دادنش
پيش كش كردم

من لحضه لحضه بودنم را در پي آن
يگانه نگاه يگانه كلام
ويران كردم

كدام باغبان مرا از سبد بيرون خواهد كشيد

خيلي ها در وصف اينكه زندگي اين است يا آن است ندا سر دادند
اما آيا براستي كسي مي داند كه زندگي چيست؟
دلم براي تمامي آنچه كه از دست دادي و بازي كه بازنده از آن بيرون آمدي مي سوزد!


posted by عروسک سنگ صبور at 11:59 AM 2 comments

Sunday, December 05, 2004


بهترین چیزی که بدترین آدم زندگیم یادم داد
این بود که هیچ وقت به لبخند آدمهای به ظاهر مهربون اعتماد نکنم
و سفره دلم رو براشون باز نکنم
چون برای اونا شخص من یا کس دیگه فرقی نمی کنه
فقط می خوان توی لحظه خوش باشن
آدمها رو توی شرایط محک بزنم بعد در موردشون قضاوت کنم
به هیچ کس نمی شه اعتماد کرد
دارم از روابط با این آدما روز به روز به عقاید پارانوئیدی نزدیک تر می شم
تازگیها برای کندن یه گل طبر بر می دارن
به هیچ کس نمی شه اعتماد کرد
حتی به خود اون کسی که می گه به هیچ کس نمی شه اعتماد کرد
کسی یه دکتر می شناسه که بتونه خراشهای روح رو هم جراحی پلاستیک کنه؟
تو زندگی یه سری اتفاقاتی می افته که مثل یه تیغ تیز روح رو خراش می ده
و این خراشها به مرور زمان زخمهای کهنه ای می شن که نمی شه از شرشون خلاص شد
و بدترین خاصیتشون اینه که به نفرت نزدیکت می کنن
چیزی که می تونه آدم رو از اعماق انسانیتش تا قعر پلیدی ببره
چرا که نفرت سرچشمه همه پلیدیهاست
پس اگه دکتری سراغ دارید خبرم کنید


posted by عروسک سنگ صبور at 1:59 PM 2 comments

Saturday, December 04, 2004

Life goes on without you
I start over & move on
Forget you & reset my Life
Your history, Your gone
Life goes on,no matter
No matter what they say
Every second,Every minute,Every houres set's me free
Never
Never been so sure
Every Second,Every minute,Every hours makes me see
How unfaithfull you are
Never
Never
been so sure
You are not even deserve to be hated
posted by عروسک سنگ صبور at 8:36 AM 1 comments

Wednesday, December 01, 2004

در اين دنيا دلم تنگ است
و هر سازی بد آهنگ است
بيا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت گذاریم

سهم من از تو فقط شنیدن حرفهای مزخرف دیگران بود
که همه با ترحم نسبت به حسم
خواستند به من نشان بدهند
که تو جز سرابی بیش نیستی


posted by عروسک سنگ صبور at 9:57 AM 1 comments




Dream
Dream
Dream

It's time to wake up
dream is finished & now i'm on air
there is nothing to regrat
i did my best
fault of a profligate person is not my problem

I look at it like a new experience which i acquired too much rigid

posted by عروسک سنگ صبور at 9:17 AM 1 comments