عروسک سنگ صبور

Wednesday, June 29, 2011

ضرر

من حداقل روزی صد میلیون تومن، دارم ضرر بی پولی مو می دم!!! اگه پول داشتم...


posted by عروسک سنگ صبور at 2:11 PM 2 comments

Monday, June 27, 2011

شاید از ما یاد کردند

تقصیر کسی نیست، ما بد جایی از تاریخ پرتاب شدیم به این سرزمین...
شاید سالها بعد از ما یاد کردند، بگویند در برهه ای از زمان بودند کسانی که آرزهایشان همچون بادکنک های رنگی رنگی بود و رویاهایشان بادبادک هایی زیبا...
آرزوهایشان را با بی رحمی تمام جلوی چشمانشان سوزن زدند تا بترکد و باد سرد غارتگر را اجیر کردند تا رویاهایشان را دور و دورتر ببرد... عده ای رفتند پی بادبادک ها و ته مانده بادکنک هایشان آن سوی دنیا، اما سهم آنها هم ناچیز بود.
شاید سالها بعد از ما یاد کردند، بگویند طفلکی ها چه معصومانه روی دیوار جوانی چوب خط های پیری را رج زدند ، باور داشتند که منجی ای ، دادرسی می آید بی آنکه کسی به آنها بگوید قصه های مادربزرگ ها سالهاست که از یاد رفته، کاش جای باورهای مادربزگ ها یا پدربزرگ هایشان، سیمرغ را صدا می زدند که بیدار کند رستم را... یا کاوه تربیت می کردند کاش... کاش
شاید سالها بعد از ما یاد کردند، اگراین گوشه دنیا از یاد دنیا نرفتیم...


posted by عروسک سنگ صبور at 9:58 AM

Saturday, June 25, 2011

سنت و مدرنیته

از تنهایی می نالم اما دست خودم نیست، من در میان سنت و مدرنیته هی تاب می خورم!
دلم رابطه ای مدرن می خواهد با مردی مدرن، اما پایبند سنت ها!
مردی که نه به پدربزرگم بماند نه شمایل امروزی ها را داشته باشد.
مردی که بداند رابطه آدابی دارد، رک بودن فرق دارد با وقیحی، بداند فرق است از زمین تا مریخ بین دانستن اینکه چه می خواهیم با هرچه باداباد...
مردی که بداند روزگاری نه چندان دور، قبل از دعوت دختری به رختخواب، آب پرتقالی هم می خوردند با هم!!!
این دو هم، گویا دوست ندارند کنار هم جمع شوند... سنت و مدرنیته!


posted by عروسک سنگ صبور at 12:34 PM 2 comments

دهه پنجاهی های ساده

خرده نگیر بر نسل من، در دنیای کودکی ما، بازی استراتژیک نبود تا ما سیاست یاد بگیریم!


posted by عروسک سنگ صبور at 12:30 PM

آزموده را آزمودن خطا است

به وسوسه مستی می مانی تو،
مقاومت مقدور نیست،
تا هستی همه چیز خوب است و گرم،
پر هیجان و رنگی،
وقتی که نیستی اما،
درست صبح خماری است،
سردرد، حس بد....
شب مستی تو هیچ نیارزد به بامداد خماری و تشنگی،
هیچ می دانستی!!!


posted by عروسک سنگ صبور at 11:58 AM

Wednesday, June 22, 2011

عشق

هر کس به ما رسید، از عشق تنها کودکی اش را یاد داشت، روزه کله گنجشکی!
همچون گنجشکی تنها به تک زدنی کفایت کرد و باور کرد به عشق بالا رسیده!
اما سهم ما از عشق ، بزرگسالی اش بود و بس!
باور کردیم که عشق یعنی ریاضت و سراب بهشت دست نیافتنی،
یعنی کارمای نمی دانم چرا!!!
سهم ما از عشق گوشه نشینی شد و باور اینکه در این دیار یاری از برای ما نیست.
ما باور کردیم، او که رفته، ما را رها کرده، بهترین بود و بس...هیچ کس جایش را نمی گیرد،
پس به چله نشستیم تا ته دنیا، شاید در دنیای دیگر ، در بهشت موعود ما را کسی یاد کرد!


posted by عروسک سنگ صبور at 9:07 AM

Tuesday, June 21, 2011

دفاع از حقوق مردان

امروز رفتم جلسه، تنها زن حاضر در جلسه من بودم!
بالطبع بیچاره ها مجبور بودن که کلی رعایت کنن و اونجوری که همیشه با هم سر و کله می زنن بحث نکن.
یهو یکی از حضار با یک حالت خیلی حیوونکی رو کرد به رئیس جلسه گفت: آقای مهندس آخه این چه وضعیه!!! باید یه کامیونیتی دفاع از حقوق مردا بزنیم! زنها، حیوانات، بچه ها ، زنان بی سرپرست هه دارن جز ما مردا!
رئیس هم کلی استقبال کرد و گفت بعله اگه تو یه جمعی 100 هزارتا مرد باشه یه زن باز هم حتما باید کمپین دفاع از حقوق مردان زد!!!

آی خوشم اومد... آی خوشم اومد...آی بهم چسبید


posted by عروسک سنگ صبور at 11:56 AM

Sunday, June 12, 2011

یاد قدیما

سوار آژانس شدم، مسیر و گفتم و غرق افکار خودم شدم. راننده یه آقای ارمنی بود حدود 40 سال.
ازم سوال کرد که ایرادی نداره موزیک بزاره و طبعا ایرادی نداشت.
موزیک پلی شد و آهنگ این بود:
--------------------------------------------------------------------------------

دل نگو بچه بگو بلای جونم شده
یه شب اروم نداره
تشنه بخونم شده
تا چشم مستی میبینه عاشق میشه دوباره
هرروزی دنبال یکی هرشب یه عشقی داره
دل بولهوس من منو بیچاره کرده
همش دنبال عشقه منو اواره کردی
تا چشم مستی میبینه عاشق میشه دوباره
هرروزی دنبال یکی هرشب یه عشقی داره
دل بدنبال همه من بدنبال دلم

یهو دلم واسه خودم، خودمون، همه هم نسلی هام که دنبال چشم مست بودن، سوخت!
دیگه انگار هیچ چشم مستی نیست که دل دنبالش بره...


posted by عروسک سنگ صبور at 8:12 AM 1 comments

Wednesday, June 08, 2011

تفاوت دخترا و پسرا

داشتم توی جاده سلامتی تند راه می رفتم یه خانوم و آقای گوگولی مگولی هم که کاملا مشخص بود تازه آشنا شدن و کمی بزرگتر از گروه سنی الف بودن جلوتر از من راه می رفتن.
- در صحنه اول رسیدن به دو تا از دوستای دختره و سلام علیک کردن
- در دور بعد مسیر رو عوض کردن و در جهت عکس من بودن
- در صحنه دوم رسیدن به دوستای پسره و سلام و علیک کردن

* در صحنه اول به محض رد شدن از کنار دوستای خانوم ، دخترا شروع کردن راجبه قد، مدل مو، هیکل و... پسره اظهار نظر کردن و اینکه دختره ال و بله

* در صحنه دوم به محض رد شدن از کنار دوستای پسره، پسرا کاملا بی تفاوت شروع کردن به ادامه بحث شون در مورد بدن سازی و شبیه سازی بازی های رایانه ای ادامه دادن!!!


posted by عروسک سنگ صبور at 8:47 AM

Monday, June 06, 2011

غر از خود

خسته ام، غر دارم، از خودم کلافه ام... آخه این چه وضعه شه آخه... هر کی به ما می رسه می گه ایول...چه دختر باحالی، ، اخلاقت عین پسراست، چقدر مهربونی ، چه خوبه آدم یه دوستی مثل تو داشته باشه....

بابا من خسته ام... از این نقش ، از این قالب خسته ام...
نمی خوام دوست خوبه باحاله با مرام باشم... دلم می خواد یه نقش دیگه داشته باشم
احتیاج مبرم به کمک دارم...


posted by عروسک سنگ صبور at 1:58 PM 5 comments

Wednesday, June 01, 2011

very funny!

یکی از همکارام که مرفه بی درده داره می ره انگلیس واسه تعطیلات!
امروز اومده از هممون می پرسه که اگه چیز خاصی لازم دارید بگید براتون بیارم، یارو چینی هه پریده می گه واسه من از انگلیس یه چیزی بیار که روش نوشته نشده باشه Made in China !!!


posted by عروسک سنگ صبور at 1:20 PM 2 comments