عروسک سنگ صبور

Saturday, July 31, 2010

راه حل

وقتی کسی ناراحتت می کنه 42 تا ماهیچه استفاده میشه تا اخم کنی!
اما فقط 4 تا ماهیچه لازمه که دستت رو دراز کنی و بزنی پس کلش.


posted by عروسک سنگ صبور at 2:34 PM

Thursday, July 29, 2010

So fucking mofarrah

یک برنامه So Fucking مفرح چه جور برنامه ای می تونه باشه؟؟؟



posted by عروسک سنگ صبور at 1:08 AM

Wednesday, July 28, 2010

My friend

You don't have to be CRAZY to be my friend...
But it sure helps!
posted by عروسک سنگ صبور at 10:21 AM

Monday, July 26, 2010

رفتن

آدمهای این روزگار همسفر عشق نیستند رها کن آنها را
بهترین هوای عاشقی ؛ رفتن است و رفتن و رفتن

قانون نانوشته عشق قانون ما نیست عزیز
هزار دلیل برای آدم بزرگ نبودن هست؛ کو حوصله شمردن؟





posted by عروسک سنگ صبور at 10:02 AM

گاهی

گاهی سرت پایین است, آسمان را فراموش می کنی
گاهی زمین برای پای تو دلش تنگ می شود

گاهی حتی قرص ماه دیگر سنگ صبورت نمی شود


posted by عروسک سنگ صبور at 9:45 AM

ماه

دیشب ماه آمده بود نزديك زمين
حس مي كردم آمده تا بوسه ای بر پیشانی ام زند
و کلی دردو دل داشتیم با هم
آمد سرك كشيد
نتوانست كاري كند
خسته شد
رفت پي كار خودش
دورغكي نور پاشيد ...

دیشب ماه قرص کامل بود بالای سر تنهایی من
اما ماه هم خسته می شود گاهی


posted by عروسک سنگ صبور at 9:31 AM

Sunday, July 25, 2010

یکی و می شناختم

یک خانومی رو می شناسم که بسی زیباست از دید آقا پسرا ( این یعنی که از دید ماها نیست) ایشون با دو تا از دوستای ما بطور همزمان دوست بود و بعد از رو شدن ماجرا داغ بدی به دل این گل پسرا گذاشت!!!
یکی از این آقایون قد کوتاه چاق بدقواره و بد اداست و بنز داره
یکی دیگه شون چشم آبی سفیدبلوری خوش تیپ و بی ام و داره
فکر می کنید علت انتخاب این آقایون بطور همزمان چی بوده؟
1. بنز
2. بی ام و
3. تنوع
4. همه موارد


posted by عروسک سنگ صبور at 1:37 PM

Saturday, July 24, 2010

ما که نفهمیدیم

هر از چندگاهی با دوستای خیلی قدیمیم و صمیمی ام جمع می شیم دور هم و به قول معروف کله پاچه ای بار می زاریم، آخه می گن غیبت واسه پوست خوبه D:

بحث شیرین و جذاب شب گذشته ما این بود که آقا بالاخره تکلیف ما با این پسرا چیه؟؟؟
* دختر خوب خانواده باشیم
* دختر خوب و بچه با حال و پایه باشیم
* ادا تنگ ها رو درآریم
* با دوست پسرمون راحت باشیم
* باهاش بخوابیم
* باهاش نخوابیم
* از گذشته بهش بگیم
* از گذشته بهش نگیم
* مهربون باشیم
* جرش بدیم و سلیطه باشیم

دست آخر هم بالاخره معلوم نشد که چیکار کنیم
به نظر می آد که ما ها همیشه با اونایی که نباید مهربونیم و با اونایی که باید مهربون باشیم مثل برج زهر ماریم
با اونایی که باید بخوابیم تا نرن نمی خوابیم و اونایی رو که با خوابیدن از دست می دیم حتما باهاشون می خوابیم
اونایی که سلیطه دوست دارن ما براشون دختر مظلومه ایم و اونایی که از دخترای سلیطه متنفرن براشون چادر به کمر می بندیم

و در نهایت اینکه هیچ وقت طرفه مون رو درست تشخیص نمی دیم!
اما شاید یکی از دلایل اصلیش این باشه که اکثیت پسر ایرانی ها ادای چیزی و در می آرن که نیستن، روشنفکرترینشون آخر سر دنبال یه دختر آفتاب مهتاب ندیده است که کهکشان راه شیری رو هم دیده... انگار همیشه اینجور آدمها دوست دختر یکی دیگه رو می گیرن و این چرخه ادامه داره


posted by عروسک سنگ صبور at 1:43 PM

Friday, July 23, 2010

دهه پنجاهی ها

فکر کنم یه اتفاقات عجیبی در حال رخ دادنه! دهه پنجاهی هایی که هم خوبن، هم مجردن ، هم بچه باحالن تازگی ها دارن رویت می شن... نمی دونم اینا تاحالا کجا بودن... شاید رفته بودن خوابه زمستونی ;)


posted by عروسک سنگ صبور at 5:30 PM

Thursday, July 22, 2010

اندر احوال ویرجینیتی 2

یه دوستی به اسم آبتین دارم که مسبب اصلی ویرجین نبودن همه دوستامه،
این آبتین جان یه خونه خیلی دنجی در یک گوشه از این تهران داره، مثل همه خونه ها این خونه هم یک دستشویی داره و از اونجایی که همه خانومها کمی شاشو هستن همه سرو کارشون به این دستشویی می افته.
ابتدا وارد دستشویی می شید، بعد از اتمام حاجت شیر رو باز می کنید، هیچ اتفاقی نمی افته، کمی بیشتر باز می کنید، باز هم اتفاقی نمی افته،تا ته باز می کنید و باز هم هیچی!
درست وقتی که دیگه نا امید شدید آب با فشار یک شیر آتش نشانی شما رو می چسبونه به سقف...
فکر کنم اون تیکه دوست پسر قبلی ام هم واسه حفظ آبروش نگفته بوده که از دوستای آبتینه...


posted by عروسک سنگ صبور at 12:37 AM

اندر احوال ویرجینیتی

خیلی سال پیش، یه باری که در یک حرکت ژآنگولرز مچ آقای دوست پسر رو گرفتم، خانم محترم که وصف سلیطه گی بنده رو گویا شنیده بود، رو کرد بمن و در حین توضیح دادن ماوقع ماجرا، یهو گفت البته چون من ویرجن هستم... من همونجا اول هنگ کردم بعد فیسم ریخت پایین و بعدش پرسیدم ببخشید مگه من از شما سوال کردم که ویرجینید یا خیر؟؟؟؟؟؟؟؟


posted by عروسک سنگ صبور at 12:33 AM

Wednesday, July 21, 2010

اینجوریم دیگه

بعد از ورزش تصمیم به زدن آبمیوه ای به بدن نمودیم
توی خیابون شریعتی با سولماز در حال چشم چرونی بودم که بی ام وه جذابی خودش رو به ماشین کوچیک بنده رسوند و آقایی بسی جذاب تا کمر از توی شیشه بیرون اومد و در حال جیغ زدن سر بنده گفت: ای خدا تو هنوزم داری پسر بازی میکنی؟
بنده هم سعی در ولو کردن لبخندی دلبرانه بر لبهایم داشتم تا شبیه گیلاسی به نظر برسم که دیدم اوه اوه
یکی از دوست پسرهای سالهای کودکی است که حالا شده یه آقای گوگولی همچین جذاب
خلاصه زدیم کنار و حال واحوالی و اون هم با تعجبی که اگه جن می دیداینجوری نمی شد با اصرار می پرسید که پدر سگ تو چرا هیچ عوض نشدی تازه هی کوچیکتر هم می شی؟؟؟
بنده هم سعی می کردم حس گیلاسی ام از بین نره و هی لخند می زدم
خلاصه فهمیدیم که آقاهه بیچاره الان زن و یک بچه هم داره و من هنوزم دارم پسر بازی می کنم... خب من اینجور آدمی هستم دیگه


posted by عروسک سنگ صبور at 2:12 PM

کم می آرم خوب

و خب ما هم جنان در برابر پسرهای زبون بازه، پرو و خار ک... کم می آوریم
هیچی پسر ایرونی نمی شه


posted by عروسک سنگ صبور at 1:59 PM

ساده ساده

بگذار ساده بگويم
دلم هوايي شده، پی یک هیچان زیر پوستی از جنس هیجان های بلوغ می گردد ...


posted by عروسک سنگ صبور at 11:11 AM

عشق های قدیم

کسی هست که بشه باهاش مشق عشق های قدیمو خط خطی کرد؟؟؟


posted by عروسک سنگ صبور at 12:17 AM

Tuesday, July 20, 2010

همین جوری

دور نیستن اون روزایی که وقتی می شنیدم که گاهی می شه یک کسی رو دوست داشت حتی وقتی بدونی هیچ نقطه مشترکی باهاش نداری، هیچ آینده ای رو نمی تونی باهاش حتی تصور کنی... و من تو رو اینجوری دوست داشتم، دارم


posted by عروسک سنگ صبور at 3:51 AM

Sunday, July 18, 2010

صبوری

با کودکی من صبوری کن... شاید رام چشم سیاهت شدم روزی


posted by عروسک سنگ صبور at 11:47 PM

Friday, July 16, 2010

یکی بیاد منو بغل کنه

گاهی وقتا تو زندگی بیشتر از یه حس مستی رها، از اون مستی ها که هیچ قید و بندی نداری، رهای رهایی، دلت می خواد یکی بیاد بغلت کنه و موهاتو نوازش کنه، آروم کنار گوشهات نفس بکشه و بوت کنه... گاهوقتا همه چیزی که از دنیا می خوای اینه که یکی بیاد بغلت کنه

posted by عروسک سنگ صبور at 10:31 PM

وقتی برایم شعر می گویی

باد هم تکان نمی خورد؛
زمان ایستاده ،خورشید گوشه آسمان خزیده و از نفس افتاده
ما؛ ما شده بودیم بی صدا رد پای عاشقی تو ؛ در برهوت تن من افتاده
اولین دایره از آن تو بود ابرهای سفید و خاکستری از آن من
من همینم؛ بی صدا؛آرام؛ ساده ساده
نگاه گرسنه لبهای تشنه چشم ها که زار زار است بس به پیچ و تاب تنت خیره شده و نخفته
نمی دانم خدای نامی به این لحظات داده یا نداده داده یا نداده
19:30 89/4/9 آرش. ک



posted by عروسک سنگ صبور at 10:17 PM

Wednesday, July 14, 2010

خیالبافی

چشامو می بندم
حس دستات بدور تنم رو خیالبافی می کنم
ترس برم داره
نکنه حتی خیالبافی حس دستاتو بدور تنم از دست بدم...



posted by عروسک سنگ صبور at 4:41 PM

SMS

همیشه از همین مسیج های آخر شب "بیداری؟" شروع می شه...



posted by عروسک سنگ صبور at 8:58 AM

Tuesday, July 13, 2010

زنها با چه کسانی ازدواج می کنند؟

زنها دوست دارن با مردی ازدواج کنند که :مثل شیر باوقار مثل خر پرکار مثل میمون بامزه مثل سگ باوفا و مثل خروس باغیرت باشد. ولی اغلب با مردی ازدواج میکنند که: مثل شیر بی رحم مثل خر نفهم مثل میمون بی ریخت مثل سگ هار و مثل خروس عاشق حرم سرا است



posted by عروسک سنگ صبور at 8:35 AM 2 comments