عروسک سنگ صبور

Tuesday, May 24, 2011

مامان خاله

دختر خاله ام دختر آروم و ساده ایه،درست برعکس منه شلوغ پر سروصدا
مامانم خیلی دوسش داره، همیشه داشته از بچگی ،
اونم طفلک همیشه از دهنش در می رفت و به مامانم می گفت مامان ،
این قضیه هم کلی باعث حسادت من آپاچی می شد و باعث می شد که یا یواشکی بزنمش، یا موهاشو بکشیم یا یه جور دق دلی مو سرش در بیارم،
ما بزرگ شدیم و دیگه مامان شد مامان خاله اش،
امروز روز مادره، چهلم خاله ام هم هست،
من یه حال خیلی بدی دارم، مامان خاله هم بدتر از من ،
حتی مامان خاله هم نمی تونه امروز این دخترو شاد کنه...



یه حا ل بدی دارم


posted by عروسک سنگ صبور at 11:19 AM

Saturday, May 21, 2011

زن وار

من دلم می خواهد زن وار باز حسادت کنم،
زن وار دلم آغوشی پر آرامش می خواهد که زیر باران بهاری گرمم کند...
زن وار دلم می خواهد کسی "باشد"،
"خوب" باشد،
"مهربان" باشد،
"اهلی" باشد،
"بس" باشد،
همه این بودن هایش فقط برای من باشد،
فقط و فقط برای من ،
من دلم می خواهد حسادت زیر پوستم راه رود...


posted by عروسک سنگ صبور at 1:59 PM 3 comments

زن که باشی

زن که باشی، گاهی دوست داری تکیه بدهی، پناه ببری، ضعیف باشی،
دست خودت نیست.
زن که باشی، گهگاه حریصانه بو می کنی دستهایت را ...شاید عطر تلخ و گس مردانه ای لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد!
دست خودت نیست، زن که باشی گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی و قناعت می کنی به رویای حضورش، به این امید که او خوشبخت باشد، بعد دلتنگ می شوی
دست خودت نیست، زن که باشی همه دیوانگی های عالم را بلدی...

سپیده مراقی
posted by عروسک سنگ صبور at 1:53 PM

Friday, May 20, 2011

خوب بخاطر بسپار

جائی در پشت ذهنت خوب به خاطر بسپار ، که گذشته مثل یک آلبوم عکس نیست که براحتی پاره اش کنی، من جزئی از زندگی تو ام. با چی می خوای پاکم کنی؟!!!


posted by عروسک سنگ صبور at 9:21 PM 1 comments

خدایا

خدایا کنترل دست خودته . یا بزن خیلی جلو . یا خیلی برگرد عقب
من اینجا دلتنگم


posted by عروسک سنگ صبور at 9:18 PM

چقدر

چقــــدر باید بگذرد

تا مـــن

در مـرور خــاطـراتـم
.........
وقتی از کنار تـــو رد می شم

...تنـــم نلــرزد

بغضــــم نگیــرد

posted by عروسک سنگ صبور at 9:09 PM

جمعه

جمعه، جمعه، جمعه...جمعه کشدار..
قهوه تلخ بعدی را سر می کشم!
بوسه ای از لبش میگیرم بجای لبهایی که چندی است نبوسیده ام.
انگشتانم بوی تند سیگار کافه را میگیرند همان انگشتانی که همچو باد، جنگل موهای تورا نوازش میکردند.
دیگر این اندام سوزان تو نیست که مرا احاطه کرده دود سیگار است و بوی الکل،
فضاهایی که می سازم تند تند در نبودت و بس...
قهوه ام که به آخر میرسد دلم را میسوزاند مانند بوسه ای که از تو هنگام خداحافظی تمنا کردم


posted by عروسک سنگ صبور at 9:02 PM

...

امسال بهار، اردیبهشت، بی تو یعنی پاییز...
تقویم به گور پدرش میخندد...


posted by عروسک سنگ صبور at 8:55 PM

Sunday, May 08, 2011

نمی فهمی دیگه

ببین واقعیتش اینه که تو حرف های منو نفهمیدی، از سکوتم چی می خوای بفهمی؟!!!


posted by عروسک سنگ صبور at 1:34 PM 4 comments

Sunday, May 01, 2011

یک اردیبهشتی

هراسم از ایمانم بیشتر است... اما همچنان ادامه می دهم...


posted by عروسک سنگ صبور at 4:54 PM