عروسک سنگ صبور

Thursday, June 30, 2005

فردا


انقدر به اینکه فردا چی می شه و چه جوری می شه فکر کردم که گذر امروز رو اصلا نفهمیدم!


posted by عروسک سنگ صبور at 10:20 AM 0 comments

Tuesday, June 28, 2005

یخ



خاصیت بعضی آدمها درست مثل یخ می مونه!
با اینکه یخ هستند اما پوستتو به بدترین صورت می سوزونن
بعضی آدمهای احمق هم بهش می گن عشق!!!


posted by عروسک سنگ صبور at 10:48 AM 0 comments

Sunday, June 26, 2005

عروسک


گاهي وقتها چقدرساده عروسك مي شويم نه لبخندمي زنيم نه شكايت مي كنيم فقط احمقانه سكوت مي كنيم
گاهی وقتا چقدر ساده عروسک می شویم
بدون دلی در سینه
بدون اشکی در چشم
با یه لبخند جراحی شده روی صورت
بدون دلهره و ترس از دست دادن و رفتن
بدون غربت تنهایی
زماني كودكي را فهميديم كه بزرگ شده بوديم ... و حرف را زماني درك كرديم كه جز دروغ چيز ديگري براي گفتن نداشتيم ... زمانی به باور رسیدیم که از آزوهایمان جز اندوه و حسرت چیزی به جا نماند
اما خوب این پلی است به نام زندگی
باید گذر کرد...


posted by عروسک سنگ صبور at 10:19 AM 0 comments

Saturday, June 25, 2005

هوش


روانشناس ها هوش رو در حالت کلی
توانایی سازگاری با محیط تعریف می کنن
بنابر این تعریف هر موجودی اعم از حیوان یا انسان که خودشو با شرایط با سرعت بیشتری تطبیق بده باهوش تره!
اما من شخصا موندم ایرانی ها که اینقدر باهوشند چرا به هیچ جا نمی رسن؟!!!


posted by عروسک سنگ صبور at 8:48 AM 0 comments

Sunday, June 19, 2005

i delicated this to all irainians



When A Blind Man Cries-Richie Sambora


وقتی شادی آروم بخند تا غم بیدار نشه
وقتی غمگینی آروم گریه کن تا شادی نا امید نشه

برای کشورم
برای میهنم
جایی که به آن متعلقم

چقدر تلخه گریه مردانی که در غم ناتوانیشان
و بازیچه بودن کشورشان می گریند



posted by عروسک سنگ صبور at 9:14 AM 0 comments

Saturday, June 18, 2005

Good karma


Good Karma

INSTRUCTION FOR LIFE


1-Take into account that great love and great achievements involve great risk…

2- When you lose don't lose the lesson…

3- Follow the three R's:
Respect for self,
Respect for others and
Responsibility for your all actions

4- Remember that not getting what you want is sometimes is a wonderful stroke of luck

5- Learn the rules so you know how to break them properly.

6- Don't let the little dispute injure a great relationship

7- When you realize you've made a mistake, take a immediate step to correct it

8- Spend some time alone every day.

9- Open arms to change, but don't let go of your values.

10- Remember that silence is sometimes the best answer.

11- Live a good, honorable life. Then when you get older and think back, you'll be able to enjoy it a second time.

12- A loving atmosphere in your home is the foundation for your life.

13- In disagreement with loved ones, deal only with the correct situation.Don't bring up the past.

14- Share your knowledge. It's a way to achieve immortality.

15- Be gentle with the earth.

16- Once a year, go some place you've never been before.

17- Remember that the best relationship is one in which your love for each other exceeds your need for each other.

18- Judge your success by what you had to give up in order to get it.

19- Approach love and cooking with reckless abandon.

20- Remember best things happen when you are not expect them
.

هیچکس جز خدا در لحظه های نیاز قابل اعتماد نیست!

posted by عروسک سنگ صبور at 9:04 AM 0 comments

Thursday, June 16, 2005

فقط معین


توی آخرین روز
فقط معین
فقط معین



  • Moeen



  • posted by عروسک سنگ صبور at 8:39 AM 0 comments

    Wednesday, June 15, 2005

    choice or chance

    No one fells in Love by Choice
    Its by Chance
    No one Stays in love by chance
    Its by Work
    No one fells out in love by cahance
    Its by Choice

    خدایا هی تندتر راه می رم که اون از من دور شه
    تو چرا هی دورتر می ری؟!!!


    posted by عروسک سنگ صبور at 12:44 PM 0 comments

    Saturday, June 11, 2005

    مرگ چی می گه

    تا حالا تو زندگیتون با آدمهایی که همه چیز براشون سیاه یا خاکستریه برخورد داشتید؟!!!
    تا حالا شده که عقاید یه سری از آدمها براتون بشه مثل یه چهارراهی که مجبور شید توقف کنید و فکر کنید بعد راه بیافتید؟!!!
    تا حالا شده با خوندن نوشته های یه آدمی که ندیدش تصورش کنید که چه شکلیه؟!!!
    شاید بشه به بعضی ها هم یاد داد که
    زندگی هم حدی دارد
    باید باور کرد که اگر امشب توی راه خونه مرگ رو توی پیاده رو روبروی خودمون دیدیم
    خودمون رو به راه دیگه نزنیم
    به پس کوچه هایی که حتی یه بارم امتحانشون نکردیم
    باید باور کنیم که مرگ تنها برای همسایه هه که پیره خوب نیست
    نباید دیگه کسی و به زندگی نفرین کنیم
    ( پیر شی الهی )
    می ترسم که خدای نکرده زندگی به مرگ سرایت کنه
    زبانم لال بلای سر مرگ بیاد
    اونوقت تکلیف همه ما به این همه زندگی زوری چی می شه؟!!!
    با اینکه مرگ ما نه سهمی از تنهایی آسمون کم می کنه
    نه به اندوه زمین چیزی اضافه
    نه حتی چشمهای عزیزی بیشتر از چهل روز برامون گریه می کنه
    نه یه جفت چشمی که بی خوابی رو تا صبح برامون بدرقه کنه!!!
    اما با این حال تا حالا فکرشو کردید که مرگ چیزه بدی نیست
    یه تغییر شکل خوبه از این زندگی اجباری
    درست مثل سربازی
    تا حالا فکرشو کردید اگر مرگ نبود وضعیت کره زمین چی می شد؟!!!
    posted by عروسک سنگ صبور at 10:31 AM 0 comments

    Thursday, June 09, 2005

    آسمون همه جا همین رنگه

    بعد از اینکه شب اومد و رفت
    یه ستاره که از دار دنیا همون یه ستاره رو داشتم
    کف دستات گذاشتم و گفتم
    یادم تو را فراموش!
    به خودم که اومدم دیدم که هم تو رفتی و هم اون ستاره مو از دست دادم
    حالا هرچی بیشتر دنبال ستاره بی آسمونم می رم کمتر به دستای تو می رسم
    انگاری جایی که توی دلم گذاشتی و هیچ چیزی پر نمی کنه حتی خودت!
    اما دیشب که به خونه می رفتم
    پشت شیشه یه مغازه یه تیکه کاغذ چسبیده بود
    یک عدد ستاره پیدا شده صاحبش با دادن تنها یک نشانی بیاید و آنرا ببرد!
    باور نمی شد
    ترس همه وجودم رو گرفت
    پاهام لرزیدن که برم و بپرسم ببینم ستاره منه یا نه
    آخه باورم نمی شه که تو ستاره منو که همه چیزم تو دنیا بود و بهت دادم رو گم کرده باشی؟!!!
    دیگه چه فایده ای هم داره حالا که دستای تو رو هم از دست دادم
    چه فرق می کنه که یه آسمون هم بی ستاره باشه؟!!!
    خودت که می بینی من به یه پنجره اطاقم قناعت کردم
    گمون می کنم پشت پنجره اطاق هم می شه گریه کرد تا کسی نبینه
    اینو اونایی که توی اطاقشون یه عرسک سنگ صبور دارن خوب می دونن
    زندگی رو می شه ساده تر هم گرفت
    اینو تنها ترا بهتر از هر کسی می دونن
    می ترسم
    از حضور کس دیگه ای که به طمع حتی یه نصفه ستاره ای بیاد
    من اصلا از سایه تنهایی ام بر دیوار اطاق خودم هم می ترسم
    گفته باشم حالا که سهم بیشتری از آسمون می خوای
    حالا که دنبال آرامش آبی تری هستی
    به هر کجای کوچ که می خوای برو
    اما یادت باشه آسمون سفر همیشه خدا آبی نیست
    گاهی وقتا حتی یه ابرک سفید کوچولو هم خورشید رو به لکنت می اندازه !
    به هر کجا که دلت می خواد برو
    آسمون همه جا همین رنگه
    posted by عروسک سنگ صبور at 10:18 AM 0 comments

    Tuesday, June 07, 2005

    یادم باشد هر کس به اندازه تنهاییش از ما سهمی می برد



    I will Survive-Gloria Gaynor


    یادم باش حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
    نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
    راهی نروم که بیراه باشد
    خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
    یادم باشد که روز و روزگار خوش است
    همه چیز روه به راه و بروفق مراد است و خوب
    تنها
    تنها دل ما دل نیست
    آره!
    انگاری تنها دل ما تو این دنیا دل نیست
    یادم باشد همه خوبند
    اگر هم نقش رنجوری می کشند تنها برای این است که دل ما نشکند
    یادم باشد هر کس به انداره دستهایش آغوش دارد
    یادم باشد هر کس به اندازه دلتنگی اش به یاد می آورد
    یادم باشد هر کسی به اندازه تنهاییش عاشق می شود
    پس آدمهایی که دورشان زیاد شلوغ است را رها کنم
    چرا که دیگر جایی برای ما نمی ماند
    اینهمه چیز یاد من باشد
    اما چرا کسی یادش نمی ماند که دل ما که دل نیست
    شکستنی که هست؟!!!
    دل ما که دل نیست
    جای خون دل دگر به دل خوردن رسیده


    posted by عروسک سنگ صبور at 2:39 PM 0 comments

    Monday, June 06, 2005

    یه شعری که خیلی دوسش دارم

    این صبح ، این نسیم ، این سفره مهیا شده سبز،
    این من و این تو
    همه شاهدند که ...
    چگونه دست و دل بهم گره خوردند ... یکی شدند و یگانه
    تو از آن سو آمدی و او از سوی ما
    آمدی
    آمدی و آمدیم
    اول فقط یک دل دل بود
    یک هوای نشستن و گفتن
    یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن
    یک هنوز باهم ساده
    رفتیم و نشستیم و خواندیم و گریستیم
    بعد یکصدا شدیم هم آواز و هم بغض و هم گریه
    هم نفس برای باز تا همیشه بودن
    برای یک قدم زدن رفیقانه
    برای یک سلام نگفته
    برای یک خلوت دل خاص
    برای یک دل سیر گریه کردن
    برای همسفر همیشه عشق ..... باران!
    باری ای عشق،
    اکنون و اینجا هوای همیشه ات را نمی خواهم
    نشانی خانه ات کجاست؟!

    سید علی صالحی

    دلم برای یک قدم زدن رفیقانه
    برای یک سلام نگفته
    برای یک دل سیر گریه کردن
    تنگ شده!
    چقدر دلم می خواست که زندگی یه کمکی سورئالتر بود!



    posted by عروسک سنگ صبور at 10:22 AM 0 comments

    Wednesday, June 01, 2005

    سیاهی

    اگر زندگی رو یه پشت صحنه جدی از یک فیلم کمدی در نظر بگیریم
    نمی دونم پس چرا این آدمهای نقاب به صورت
    سیاه دل
    از سایه خودشون هم می ترسن
    شاید برای فرار از هجوم این سایه های سیاه
    پناه بردن به سایه اطاق راه خوبی باشه
    ماندم که اینان که متعلق به سیاهی اند چرا از تاریکی می ترسند؟


    posted by عروسک سنگ صبور at 9:58 AM 0 comments