عروسک سنگ صبور
Tuesday, April 27, 2010
سرگیجه بنفش
احساس سرگیجه دارم
حس می کنم که همه چیز دوروبرم عدده
دنیا کاملا شده پر از عدد
همه آدمها شدن کد
صفر و یک
هرجا می ری باید یک عدد داشته باشی
شماره شناسنامه تا با کس دیگه اشتباه نشی
شماره ملی تا بتونی مثلا خرید و فروش کنی
شماره تلفن
شماره موبایل
شماره پلاک ملی
شماره ثبت
شماره پرسنلی
سن، ساعت، روز، تاریخ..... وای سرم گیج میره
Sunday, April 25, 2010
گم می شوم
نمی دانم چرا مدام در مسیرهایی گم میشم که با تو از آن رد شده بودم!!!
قدم زدن زیر بارون هنوز هم مرا با خود می برد به دوردستهایی که تو را در بر دارد..
Saturday, April 24, 2010
قاره
این تهران هم قاره ای واسه خودش! زنگ زدم به مامانم گفتم مامان اینا داره بارون شدید می آد صبر می کنم بارون که کمتر شد می آم خونه، مامانم با خنده گفت اینجا که هوا کاملا صافه اما اگر می خوای دیر بیای دیگه لازم نیست با این سن دروغ بگی!!!!
Wednesday, April 21, 2010
if
Tuesday, April 20, 2010
همینجوری
چند لحظه پیش داشتم از پنجره دفتر بیرون رو نگاه می کردم
واقعا عجب فصلیه این بهار، هوا که بی نظیره ، همه چی هم که شبیه نقاشی شده
از اینجایی که من دارم به بیرون نگاه می کنم کوهها و ابرها تو هم ادغام شدن و سایه ابرها روی کوهها صحنه خوشگلی بوجود آورده. یک قسمت هایی از ابرها تیره هستن و آماده باریدن. هوا حسابی تمیزه و سبزی درختها تازه سبز به نظر می آن. دلم می خواد بپرم بیرون نفس بکشم و توی این هوا دور خودم بچرم
Sunday, April 18, 2010
عجب هوایه
امروز هوا، هوای همه چیه جز سر کار اومدن!!!
Tuesday, April 13, 2010
غرور
چه مغرورانه اشک ریختیم،
چه مغرورانه التماس کردیم،
چه مغرورانه از هم گریختیم،
غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خدا
هدیه شیطان را بهم تقدیم کردیم ،
هدیه خداوند را از هم پنهان کردیم
باز با غرور از هم می گریزیم ، باز با غرور به خود دروغ می گوییم
Monday, April 12, 2010
گذشته ها گذشته
اینکه یک آدمی از زندگیت بره و یک تیکه از تو رو هم با خودت ببره، و یک روزی هم برگرده جوری رفتار کنه که انگار تو تنها کسی هستی که می تونه باهاش درد دل کنه، و بهت بگه که اوضاع الان اصلا اونطوری نیست که می خواسته، بگه دلش برات هنوز تنگ می شه و بهت فکر می کنه، بعد هم بهت نصیحت کنه که می دونی مشکل تو چیه ، اینه که زیادی خوبی.....
نه تنها باعث خوشحالی نمی شه بلکه کلی هم حرص آدم رو در می آره
Saturday, April 10, 2010
کارت منزلت
یکی از همکارام که تازه اومد ایران ازم خواست کمی تهران رو بهش نشون بدم
با تور قدس گشت نشد ببرمش چون مترجم انگلیسی زبان نداشتن
بنابراین خودم و یکی دیگه از همکارام زدیمش زیر بقلموم بردیمش بیرون
یکی از جاهایی که بردیمش کاخ سعدآباد بود
روی در کاخ ملت یک نوشته ای توجهم رو جلب کرد" از پذیرفتن هر گونه کارتی معذوریم ( منزلت و ...) واقعا برام عجیب بود!
کارت میزلت برای افراد بازنشسته و پیره
کسایی که سالهاست کار کردن و الان از کار افتاده ان
از این کارتها فقط می شه تو اتوبوسها استفاده کرد اونم فقط بلیطی ها نه اونایی که پولی هستن
الانم که همه اتوبوسها دیگه پولی شدن!!!
آخه پیرمرد یا پیرزن به اون سن چه جوری از اتوبوس استفاده کنه؟؟؟؟
واقعا شرم آوره همه جای دنیا کلی به افراد مسن بها می دن ما با این همه ادعا و تظاهر به مسلمونی ، رفتارمون اینه!!!
Wednesday, April 07, 2010
هیچ
یچ بارانی رد پایت را از دلم نمی شوید
هیچ ابری وسوسه لمست را کمرنگ نمی کند
هیچ دریایی آرامش آغوشت را برخ نمی کشد
هیچ نسیمی بویت را با خود نمی برد،
حتی نمی آورد...
Monday, April 05, 2010
یادی از قدیم
در آن دقايق زودگذر و يا ثانيه هاي زودگذر دلم مي خواست همچون دو آشناي قديمي چند كلمه تعارف بين مان رد و بدل مي شد و مي توانستم به او بگويم هنوز هم بار خاطراتش را به دوش می کشم !
اينك با خود مي انديشم كه از آن عشق سوزان برايم جز خاطراتي كه با پاكن نارضايتي كمرنگش كرده ام چيزي باقي نمانده اما خوب است كه ياد گرفتم هرگز با كشيدن خطوط جاده ها نمي توان مسيرهايي كه يكي نيست را يكي كرد و دست آخر تنهايي مان بر ما غلبه مي كند!
خطوط جاده های موازی هرگز همدیگر را درآغوش نمی گیرند حتی با بهانه ای به نام عشق!!!
Sunday, April 04, 2010
فضای بیشتر
گفت عزیزم من به فضای بیشتری به فکر کردن احتیاج دارم، من هم با لخند گفتم حتما عزیزم، موبایلم رو خاموش کردم و از همه قسمت های دنیای مجازی هم پاکش کردم!!!
Saturday, April 03, 2010
بچه
دوستم سهیل یه نظریه قصاری داد در سال جدید: گفت که بچه مثل حیوون می مونه فقط اگه مال بقیه باشه خوبه!!! البته نظر سارا و مارال هم درخور توجه بودن ;))))))